خط واحد 89

و من مسافر این خط واحدم

خط واحد 89

و من مسافر این خط واحدم

____ایستگاه یازدهم

نه اینکه شبها بیدارم و روزها خواب .....چشم هام میرفت و می آمد .... امروز که توی واحد داشتم میرفتم پی کاری بد جوری خوابم گرفته بود ...... چهار پنج تا خمیازه ی پدر مادر دار کشیدم ..... چپ و راستی کردم و خودم را جا کردم توی صندلی ..... چشم هام را بستم ...... خوابیدم .....خواب بودم ..... خواب دیدم ..... توی خط واحد نشسته ام و باران تند و تند میزند به صورتم..... دست میگرفتم جلوی صورتم ولی آبی نبود ..... نم آب روی صورتم نشسته بود ......بود ولی نبود..... همه ی مسافر ها با عجله از واحد پیاده میشدند ..... آخر انگاری توی واحد باران محکم تر میزد توی صورت آدم ...... تنها شده بودم ..... همه رفته بوند ..... از شیشه ی جلو زل زده بودم به جاده ..... انگاری اتوبوس هم حرکت میکرد هم نه ..... فرشته ای آمده بود بالای سرم و داشت نوازشم میکرد .....  روشناییش چشم هام را میزد و نمیشد درست دید..... "آقا "...."آقا".... "آقا بلند شو "..... " بیا این دستمالم بگیر عرقتو پاک کن "..... "بلند شو دیگه همه رفتن"....."آخرشه ".....


پی نوشت : توی خواب بارانی را که نیست میبینی ..... یا فرشته ای که نیست ..... ولی ..... توی روز روشن فرشته ی کنارت را نمیبینی..... فاصله ی  بودن و نبودن به قاعده ی یک چرت روی صندلی خط واحد است......



نظرات 2 + ارسال نظر
سارا صدگل 27 شهریور 1389 ساعت 10:58 ق.ظ http://100gol.blogfa.com

باران یا عرق مسئله اینست ؟ :دی

اصل موضوع نه باران است و نه عرق.... اصل موضوع از دست رفتن است..... آن هم در فاصله ی چرتی در خط واحد....

مداد گلی 27 شهریور 1389 ساعت 09:40 ب.ظ http://medad-goli.blogfa.com

دستت را دراز کن. حتما دستت می خورد به دست فرشته ی کناری ات. همانی که منتظر دستت است.
امروز نارنجی ها را خواندم. و دوستش داشتم. همه ی این جا را برای حس خودم می خوانم...

من که دست دراز نکردم و رفت ....خواستی باز هم بیا....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد