خط واحد 89

و من مسافر این خط واحدم

خط واحد 89

و من مسافر این خط واحدم

____ایستگاه سی و یکم

دیروز با بلانش رفتیم پیاده روی....بعدش هم رفتیم واحد سواری.... قبلش یک توضیحی بدهم !..... بلانش دوستم است ..... باعث و بانی این وبلاگ هم اوست!.... آخر من که مسافر خط واحد 89 نبودم! ....من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس میارزید!!!(این جمله از شخص دیگری بود !البته نمیدانم کیست!!)..... بماند که چطور شد بلانش را توی انتخابات وبلاگستان پیدا کردم..... نه! راستی توی وبلاگ "کیارنگ علایی "بود که پیدا شد!..... البته گم نشده بود ها ..... من ندیده بودمش..... نه اینکه فرانسه میخوانم اسم فرانسویش پرید توی چشمم.....بلانش!.... بانوی سفید.... از این ها که بگذریم میرسیم به روزی که من شدم مسافر خط واحد 89 .... همین تازگی ها بود....شاید شما یادتان نیاید..... ولی درست همین جا روی  همین کاناپه ی توی اتاقم نشسته بودم و داشتم وبلاگ بلانش را میخواندم..... موزیک وبلاگ بلانش هم هی تکرار میشد.... یک آن چشم هام را بستم..... سوار خط واحد بودم و همراه هر کلمه هم کلاویه ای.... صدای باران هم میامد..... چشم ها را باز کردم .... توی خط واحدبودم!.....روی صندلی اتوبوس!.... شیشه ها ی اتوبوس هم پر از رد آب بود..... حسابی حال کرده بودم..... ذوق میکردم و بالا و پایین میپریدم..... آن هم وسط اتوبوس!..... از آن به بعد هر وقت میخواستم سوار خط واحد 89 بشوم اول باید موزیک وبلاگ بلانش را گوش میدادم..... ده بار .... صد بار ..... هزار بار تکرار میشد..... من هم روی صندلی واحد جنب نمیخوردم..... همراه هر کلمه هم کلاویه ای بود ..... دستهام با ریتم کلاویه ها کلمه ای مینوشت..... هی مینوشت..... البته هنوز هم مینویسد..... روی همین صندلی.....همین جا.....
راستی بلانش خیلی شبیه آن دختری  بود که یک روز توی خط واحد دیدم..... همان که بدجوری نگاه هامان گیر کرده بود به هم ..... همان که خواندنش بد جوری رفته بود روی مخم..... همان که شاید اصلا به من و فکر هام فکر نکرد!..... ای بابا.... همان دختری که توی پست های قبلی نوشته بودمش!!.... خب کجا بودیم..... آهان !.... دیروز با همین دوستم بلانش رفتیم پیاده روی..... کلی راه رفتیم..... به اندازه ی کلی پیاده روی.... تازه بعدش هم با خط واحد برگشتیم..... خلاصه کلی خوش گذشت.... جای شما خالی....

پی نوشت:دیروز کلی سر حال آمدم !..... ممنون بلانش بابت پیاده روی.....
نظرات 11 + ارسال نظر
بلانش 19 آبان 1389 ساعت 04:34 ب.ظ http://red-lip.blogfa.com

چقدر زیبا به تصویر کشیدی ...کیارنگ علایی همیشه برایم خوش شانسی داشت...این بار خوش شانسی من دوستی با تو بود مسافر خان....حسابی مرا بردی به حال و هوای قدم زدن و واحد سواری...چقدر حالا حالم خوب است....خیلی خوب است..مرسی برای این همه انرژی

همه اش برای تو .... همه ی خوبی ها.... من هم دیروز حسابی حال کردم.... زیاده قربانت.... .....

آب تنی 20 آبان 1389 ساعت 11:17 ب.ظ http://abtani.persianblog.ir/post/60/

قشنگ بود...
حس نوشته ات را می گویم

قربانت دوست عزیز....

بلانش تاثیر داشته توی زندگیت ها! منم می خونمش

بله !! تاثیر داشته در زندگیم....دوست خوبی است....خوب کاری میکنی که میخوانیش....

راونا 22 آبان 1389 ساعت 02:00 ب.ظ

سلام دوست قدیمی نه چندان!
خیلی دوست دارم که یه دوست اینطوری داشته باشم. که هر وقت بخوامش باشه. البته من از واحد سواری زیاد دل خوشی ندارم! ولی قدم زدم زدن رو دوست دارم... ای کاش... ولی چه خالی بی پایانی!

سلام....خوب بگرد پیدا میشود!!.....فقط یک کمی نگاهت را تیز تر کن!!!....شاید همان کنار دستت هم باشد از این دوست ها!..... دل خوشی نداری یا خاطره ی خوشی؟!؟!؟.... قدم زدن هم کلی خوب است آن هم با دوستی مثل بلانش!!....

راونا 22 آبان 1389 ساعت 02:02 ب.ظ

راستی من راونا ام نه روونا!

بله !چشم !

صبا 23 آبان 1389 ساعت 03:06 ب.ظ http://naghshonegarsaba.bloghaa.com/

خوب منم دلم قدم زدن با یه دوست خواست...

خوب این همه دوست.... دست دست نکن و زود به یکی بگو تا با هم قدم بزنید!...

مداد گلی 25 آبان 1389 ساعت 01:10 ق.ظ http://medad-goli.blogfa.com

آمدم که گفته باشم از کویرت یادت باشه یک مشت شن بیاوری با خنکی شب هاش و یک نمای پر از ستاره هاش توی ذهنت...

گل گندم 27 آبان 1389 ساعت 01:21 ق.ظ

نمی دانی این بغض لعنتی امشب با من چه می کند...
تو هم که از قدم زدن با یک دوست گفته ای...
آخ!
بغض خفه ام کرد

من نمیدانم....چندروزی بود خالی کرد ه بودم از خودم.....این نفس صاحب مرده هم که گیر کرده بود توی گلویم.....همین الان با پست یکی از دوستهام راحت شدم.....همین دوستم بلانش.... البته با ناراحتی راحت شدم.....باور کن اگر فقط یک شب دانستن من کفاف بدهد همین امشب است برای فهمیدن بغض تو!....

Juje 29 آبان 1389 ساعت 12:08 ب.ظ http://daftarekhateratema.blogfa.com


منم بلانش میخوام

یعنی دلت همین بلانش ما را میخواهد یا یکی مثل آن ؟

Juje 30 آبان 1389 ساعت 02:10 ق.ظ http://daftarekhateratema.blogfa.com

نه همین

به جان خودم آی کیوی من در حد جلبک دریایی یا اسفنج دریایی است.... نه همین را یک کم توضیح میدهی؟!....
اصلاح میشود!.... الان فهمیدم این نظر برای کدام پست است!....خوب این یکی که برای من است! ..... به هیچ کس هم نمیدمش!....بله!...

Juje 30 آبان 1389 ساعت 01:01 ب.ظ http://daftarekhateratema.blogfa.com


پس زیادی مواظبش باش

من مواظبش هستم!.... ولی خب تو هم گریه نکن!...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد