خط واحد 89

و من مسافر این خط واحدم

خط واحد 89

و من مسافر این خط واحدم

____ ایستگاه سی و هشتم

هوا حسابی سرد شده.... یعنی جوری که توی همین دو سه روزی که از زمستان گذشته حسابی به چشم میامد آمدنش .... البته شاید برای من که کلی وقت است گیر دادم به سرما توی چشم بود....آره ..... برای من اینجوری بود..... آخر کلی آدم توی خیابان بودند که بی خیال سرما دو نفری  یا تنها راه میرفتند و کلی هم گرما از سر و صورتشان بلند میشد..... بیرون از غذا خوری ها روی صندلی ها ولو شده بودند و اصلا حواسشان به شال گردن و کت هاشان نبود که نه دور گردنشان بود و نه روی شانه شان..... نکند سردی از هوا نیست!؟!..... یعنی هوا سرد است ها ! ..... ولی برای من یک جوری دیگری است!..... یک جوری که از تو سردم است.... از "تو" منظورم ..... اصلا من چرا دارم توضیح میدهم که تو یعنی چی؟...... لازم نیست که همه چیز را من توضیح بدهم!..... منظورم از تو هم همان داخل است..... درون....  یعنی یک جایی زیر پوستم که کاری میکند کله ام مثل توپ یخی یخ بکند..... حالا بیا و درستش بکن!..... توپ یخی را چطوری توضیح بدهم؟!..... خب....تا حالا از داخل به شیشه ماشین یا اتوبوس دست زدید؟...... داخل بفهمی نفهمی گرم است ولی شیشه یخ!..... کله ی من هم این روزها این شکلی است!..... خب گرد هم هست برای همین میشود توپ یخی..... دست و دلم هم همینجوری یخ زده..... کرخت و بی حس و حال..... 


پی نوشت: 

دل من دوباره تنها شده باز


غرق این غمای خاکستریه


داره باز دق میکنه کنار در


آخه چند سالی میشه چشم به دره


از روز رفتن تو ستاره ها


حتی از منم دارن رو میگیرن


شایده به خاطره اشکاشونه


نمیخوان گریشونو من ببینم


ابرای تو آسمون کنارم ان


دلشون پر از غمه , بارونیه


میدونم بهار بیاد تموم میشه


غمشون تا آخر زمستونه


ولی من بهار ندارم تو دلم


دل من تا آخرش زمستونه


نظرات 6 + ارسال نظر
مداد گلی 4 دی 1389 ساعت 11:44 ب.ظ http://medad-goli.blogfa.com

این "تو" بیشتر شنیدن داشت هنوز....

رفیق کلی شنیدن دارد ولی کو گوش شنوا!.....

نرگس 5 دی 1389 ساعت 07:34 ب.ظ

دستو دلمون یخ زده نبود یخ زدش کردن!
هوا امروز خیلی داغون بود واقعا
من اصلا سرمایی نیستم ولی صب سگ لرز میزدم واقعا.باید میبودی میدیدی چطور تو اتوبوس تو خودم مچاله شده بودم.سوز میزد!

اینجا سیاسی نیست ها!!!..... ولی من که حسابی یخ کرده بودم!..... این سگ لرز را هم باید ببینم,یعنی خیلی شدید؟!؟!....

نرگس 5 دی 1389 ساعت 10:40 ب.ظ

حرف منم سیاسی نبود.
البته از هر حرفی میشه برداشتایی کاملا متفاوت کرد.
سگ لرز ینی از خیلی شدیدم خیلی شدیدتر.
فک کن از میدون ولیعصر تا دانشگاه سرما رو تحمل کردم به عشق رسیدن ب کلاسو گرم شدن.سه طبقه رو با کلی ذوق رفتم بالا ک ب کلاس گرم برسم دیدم گازا قطعه.
منشی گرو میگف بودجه نداشتن بدهی خورده به گاز و قطعش کردن.

سیاسی مذهبی بود فکر کنم!..... خب اینجور که پیداست سگ لرز یعنی یک چیزی تو مایه های بندری!؟!؟....از کدام میدان ولی عصر تا کدام دانشگاه رفیق!..... کلی شهر است و کلی میدان ولی عصر و کلی دانشگاه!..... ولی مهم نیست!.... بی خیال..... ولی وقتی گاز نداریم! یعنی یک جایی هست که اسمش ایران است کلی گاز دارد ..... اگر آنجا بودیم حتما مشکل گاز و اینجور چیزها را نداشتیم!....

نرگس 6 دی 1389 ساعت 07:42 ب.ظ

حالا من سیاسی حرف میزنم یا تو؟!
میدان ولیعصر تهران تا دانشگاه هنر!
راستی حالت خوبه مسافر؟ینی تصادفت چی شد؟البته مث اینکه دوس نداشتی راجبش توضیحی بیشتر از اون چیزی ک تو پستت بود بدی.

خب اشکالی ندارد رفیق راحت باش.... خب پس هنرمندی!؟!..... تصادف ؟!؟! ..... چیز مهمی نبود.....

نرگس 7 دی 1389 ساعت 01:40 ب.ظ

حرفم نه سیاسی بود نه مذهبی.
یه جورایی اجتماعی بود.
منظورم این بود ک آدمای دوروبرمون ما رو اینجوری کردن ینی رفتار ادمها و بی جنبه و قدرنشناسو خودخواهو خودمحورو بی انصافو بی عاطفه بودنو بی خیلی چیزای دیگه بودنشون.

کاملا حق با شماست!....

گونی........... 28 اردیبهشت 1390 ساعت 11:03 ب.ظ

خب توکه یکی روداری دستشوبگیری تاگرم شی پس دیگه اینقدرصغراکبرامیبافی چیکار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من کی صغری کبری بافتم؟!؟!؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد