خط واحد 89

و من مسافر این خط واحدم

خط واحد 89

و من مسافر این خط واحدم

____ایستگاه پنجاه و پنجم

نشسته ام گوشه ی اتاق و نفس میکشم....کشدار نفس میکشم.... گرم است.... همینطور که به دیوار تکه داده ام سرم را میچرخانم و دریچه ی کولر را نگاه میکنم.... گرم است.... عرق روی پیشانیم را پاک میکنم....سرد است..... نفس میکشم.....کشدار نفس میکشم.....سرم سنگین است وچشم هام نیمه باز .....پاهام جان ندارند و همینطور دراز به دراز افتاده اند کنار هم ..... تلویزیون روشن است و دارد بی سر و صدا برای خودش آدم نشان میدهد.... هفت هشت تا ظرف کثیف کنار رختخواب ردیف است و کنار آنها هم چند تایی لیوان..... همینطور چشم میگردانم و جان تکان خوردن ندارم....نشسته ام گوشه ی اتاق و نفس میکشم....کشدار نفس میکشم..... همه ی تنم عرق کرده.... گرم است..... دست عرق کرده ام را میگذارم روی جلد "بوی خوش تاریکی".....هر چه زور میزنم ریه هام هوا را جذب نمیکند....میروم توی تراس....صدای ماشین های توی "هزار جریب" خفه است.....گوش هام کیپ شده.....توی تراس گرم است..... سرم را از پنجره بیرون میکنم و نفس میکشم.....کشدار نفس میکشم.....ریه هام پر میشود.....خالی میشود.....فقط پر و خالی میشود....چیزی از اکسیژن هوا جذب رگ های ریه ام نمیشود.....چیزی از اکسیژن هوا به رگ های مغزم نمیرسد.....چیزی از اکسیژن هوا به سلول های مغزم نمیرسد.....لبه ی پنجره ی تراس ایستاده ام و نفس میکشم.....کشدار نفس میکشم.....جان سر پا ایستادن ندارم..... میرم توی حمام و زیر دوش مینشینم ..... آب سرد است.....یخ میکنم.....ریز ریز نفس میکشم.....آب سرد است..... ولی ..... عادت میکنم.....زیر دوش نشسته ام و جان سر پا ایستادن ندارم....روی هیچ فکر و خیالی تمرکز ندارم.....فقط نشسته ام زیر دوش و کشدار نفس میکشم.....همانطور خیس از حمام بیرون میایم.....بعد از سه چهار ساعت سیگاری آتش میکنم.....سرد است ..... پتو را دور خودم میپیچم و سیگارم را دود میکنم.....چشم میگردانم .....میز تحریر....صندلی.....دوربین .....سه پایه ..... لپ تاپ.....کتاب.....تلویزیون..... از هیچ چیز صدایی بیرون نمیاید.....گرم است.....نشسته ام گوشه ی اتاق و نفس میکشم.....کشدار نفس میکشم......


پی نوشت: گاهی هر چه زور بزنی کسی صدایت را نمیشنود....چه برسد به صدای نفس  هایت....

نظرات 14 + ارسال نظر
امیر جوادیان 26 مرداد 1390 ساعت 04:39 ق.ظ http://www.pace.bloga.com

نرگس 26 مرداد 1390 ساعت 11:30 ق.ظ

ببین من میخام ب اصاب خودم مسلط باشمو فوش ندما
اما این کامنتدونیت نمیذاره.
کامنتیدم اما وسط ثبت شدن بود یهو قط شد

خب این کامتت که رسیذ رفیق؟!.....

یک بنده ی خدا 26 مرداد 1390 ساعت 03:07 ب.ظ http://1bandeyekhoda.blogfa.com

نفس هایت مستدام رفیق:)
الان خوبی؟با این اوصافی که گفتی احتمالا سرماخوردگی بعد از این نفس های کش دار و آب سرد تشریف خواهد آورد!
پی نوشتت خیلی تامل برانگیز بودا.:)

رفیق میدانی چیست؟.... یک دو سه هفته ای است اینطوریم..... یعنی شب ها که از سر کار برمیگردم خانه انگار نفسم هیچ ندارد!.....یعنی سنگین است هوا.....سرما نخوردم ..... ولی نفسم بالا نمیاید....

مداد گلی 26 مرداد 1390 ساعت 04:08 ب.ظ http://medad-goli.blogfa.com

این که بخواهم بگویم آدم یک جاهایی دوست دارد یک چیزی فرو کند توی سینه اش تا نفسش راحت شود، شاید خیلی اعصاب ندار به نظر بیاید، ولی خب هست.

رفیق یعنی میشود؟!.... بیا و تو که دکتری میخوانی یک خوبی در حق من بکن.....شاید یک کم نفس هام سبک شود.....

madieh 26 مرداد 1390 ساعت 06:46 ب.ظ http://delneveshteh-me.blogfa.com

گاهی هرچه زور بزنی کسی صدای نفس کشیدنت را هم نمیشنود.....!!!!!
به نکته جالبی توجه کردی....

درست ترش این است که هرچه زور بزنی کسی صداین را نمیشنود.....چه برسد به صدای نفس کشیدنت!....

نرگس 26 مرداد 1390 ساعت 06:49 ب.ظ


بازم نشد
کپی کردم
پیست کردم
نشد
خصوصی گذاشتم
نشد

چی نشد رفیق؟!.... این که ثبت شده!؟....خصوصیش کجاست؟!.....

میراکل 26 مرداد 1390 ساعت 11:30 ب.ظ http://tm67pearly.blogfa.com

رفیق عزیز..تازه شانس آوردی..
نت گردی می کردم فهمیدم گویا دیروز اصفهان "هوای پاک" استنشاق کرده اند..
شما گویا ریه هایتان به هوای پاک error داده است!!
----
سرما و گرمایش چندان توفیری ندارد..گاهی نفس نمی آد..کشششش میااااااد

هوای پاک!!!!.....عجب!!!....چرا خبرش به ما نرسید!!.... حق داری..... بعضی وقت ها فقط کش میاد.....

ماه 27 مرداد 1390 ساعت 04:12 ب.ظ http://tokhodemani.blogsky.com

صدایت هیچ وقت شنیده نمی شود ... صدای نفس هایت که جای خود دارد

همین است که میگویی رفیق....

مداد گلی 28 مرداد 1390 ساعت 04:50 ق.ظ http://medad-goli.blogfa.com

اگر می شد زود تر ازین ها یک نی می کردم توی قفس سینه ام تا راهش باز تر شود و خلاص شوم از این همه لبه ی ژنجره نشستن. اما...
اما تو که یکی را داری راه نفست را باز کند، بده آن نی را فرو کند. می شود.

حق داری رفیق..... ولی این نفس من علاجش چیز دیگری است به گمانم!!..... یک چیزی که وصل میشود به جاده و میرود تا برسد به خانه ی خودمان.....

میراکل 28 مرداد 1390 ساعت 10:42 ب.ظ http://tm67pearly.blogfa.com


شاید گاهی بعضی حرفها نمیگذارد آدم راحت بگوید..دلتنگم..
بزن به جاده..بغض که رفت..هوای تازه جایش را می گیرد

رفیق همین است که میگویی.....ولی.....

میراکل 29 مرداد 1390 ساعت 01:46 ق.ظ http://tm67pearly.blogfa.com

ولی نمیتوان زد به جاده...

parisa 29 مرداد 1390 ساعت 10:43 ق.ظ http://melody-of-rain.blogfa.com

هیچ کس صدایم،صدایت،صایش رانمیشنود

چه برسه به صدای نفس هایمان

دوست دارم برم یه جای دور

کسی رانشناسم...منوهم نشناسند

برم ورهابشم ازهمه چیز

اماحیف نمیتونم ونمیشود

ژاندارک 31 مرداد 1390 ساعت 05:43 ب.ظ http://bazilick.blogfa.com/

نفس نمی کشی یم

رفیق منظورت به من بود؟!؟!....

مداد گلی 31 مرداد 1390 ساعت 10:39 ب.ظ http://medad-goli.blogfa.com

پس دوری...

پس دوری!؟!؟!.....رفیق جان من از این جمله ها که در حد فهم من نیست نگو..... میدانی که حرف زدنت گیجم میکند!....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد